Normality Is A Paved Road, It's Comfortable to Walk, but No Flowers Grow
من آمدم. شیرم یا روباه؟ هیچ کدوم احتمالا فقط خر، دور از جونش البته. بر من چه گذشت این چند وقت؟ همه چی، هر کاری که فکرش رو بکنی کردم غیر درس خوندن. درست ترش اینه که برای اینکه درس نخونم بیشتر کارای عقب افتاده ام رو انجام دادم. و الان تو دو لیست لاغری دارم. از جوشکاری و لوله کشی و برقکشی برای نصب منبع آب و نصب توری کشویی پنجره و سرویس کولر و دستگاه تصفیه و ارتقا هارد و رم لپ تاپ و دانلود و نصب میلیان ها نرم افزار تخصصی و غیر تخصصی گرفته تا خرید خنزر پنزرای خونه و پخت و پز و دوخت و دوز و رفت و رو و درست کردن بچه.
آزمونم که عقب افتاد، شد نیمه دوم ماه بعد. فکر کنم دسیسه بانو بوده، دیده مثه اسب دارم کارای عقب افتاده رو انجام میدم زنگ زده بهشون گفته یه ماه دیگه برگزار کنید این چند تا کار باقی مونده هم تموم بشه. و اما چی باقی مونده؟
با شرمندگی تمام باید عرض کنم که هیچ علائقه ای به رانندگی ندارم و از زیر بار گواهی نامه گرفتن شونه خالی کردم تا حالا. میدونم میدونم واجب و ضروری و حیاتیه اصلا، مخصوصا برا مردا. منم که چیزی نگفتم. به زودی میرم دنبالش، قول.
و انحصار وراثت که لعنت بهش چنان غمگین میشم حتی از فکر کردن بهش که دلم میخواد به زمین و زمان ناسزا بگم، واقعا نمیدونم این یکی رو چطور میخوام انجام بدم. کاش یه داداشی چیزی داشتم دایورت میکردم این یه مورد رو.
حالم چطوره؟ ضد و نقیض. بذارید با یه مثال توضیح بدم، فکر کن یه بشقاب پر از غذایی که ازش متنفری رو مجبورت کردن که بخوری- اگه همچین غذایی ندارین که خوش به حالتون- و بعدش حق داری فقط یک قاشق که توش یه دونه مربای توت فرنگی هست بخوری.(اگه عاشق مربای توت فرنگی نیستین که بدا به حالتون) کامت شیرینه ولی درونت پر از نکبته.
فکر کنم رد دادم خیلی جدی نگیرید حرفامو.
پی نوشت: جایزه بی ربط ترین عنوان به متن قطعا به این نوشته تعلق میگیره. حرف منم نیست حرف ونگوگه.