سو فول آو شت
تقریبا تمام وقت آزادم رو که بعد یازده ساعت کار در روز چیز زیادی ازش نمیمونه مشغول شورت دیدن بودم - یوتیوب قبل از شورت جای بهتری بود - میدونی همین که یازده ساعت رو تو روز جون بکنی ناخودآگاه این مجوز رو به خودت میدی که چند ساعت باقی مونده حقت از این زندگیه و تکلیف تفریح چی میشه پس و میتونی برینی توش. نمیدونم دقیقا از چی فرار میکنم ولی شورت دیدن مثه مخدر میمونه، دورت میکنه، حواست رو پرت یه جاهای دیگه ای میکنه. ولی عذاب وجدانش همیشه یه گوشه ذهنم بود، مخصوصا وقتی یه روز کامل و دست نخورده تعطیل رو ب گ ا میدی با اینکه هزار تا کار عقب افتاده داری دیگه خیلی نوبره، شت باید یه کاری میکردم، و کردم. یوتیوب رو پاک کردم، نتیجه خیلی امیدوار کننده نبود فقط نوع گرفتاریم عوض شد، اینترنت و ف یلت ر شکن، و پ و رن انتخاب بعدیم برای پر کردن خلا یوتیوب بود. و شت تر قرار نبود از چاله دربیام بیافتم تو چاه. به یک نتایج جالبی هم رسیدم البته، دیگه اون هیجان قبل رو نداشتم، از تغییرات فیزیکی که انتظار میره موقع دیدن این فیلما خبر چندانی بود. و عذاب وجدانم هم بیشتر شده بود و نه کمتر. جایگزین بعدی هم بلاگ خوندن بود که همچنان مشغولش هستم، دیوانه وار یه بلاگ رو میخونم از ته تا سرش (تا هرجاش که برسم البته)، اکثر اوقات هم حرفی برای گفتن ندارم. نمیدونم اسم مرضم دقیقا چیه ولی میدونم احتمالا احتیاج به تراپیست دارم، اما لعنتی اسمشم حالمو بد میکنه. تصور اینکه یه آدم خنگ -تو تصورات من تراپیست ها آدم های خنگین نمیدونم چرا- برای زندگیم نسخه بپیچه هیچ وقت نمیذاره پامو اونورا بذارم. شاید بلاگ خوندن یه فاز دیگه است که باید طی بشه تا به تدریج با چیزای سالم تر عوض بشه اگه چیز سالمی مونده باشه. کتاب خوندن شاید، چه میدونم، پیاده روی، ورزش یا هر چی