زندگی...

رندی مانده بر دو راهی دریا و دایره

زندگی...

رندی مانده بر دو راهی دریا و دایره

هم عشق از آنسوی دگر سوی جنونت می کشد
گیرم که عاقل هم شدی زین رهگذر دیوانه جان
حسین منزوی

پیش از این هم بارها نوشته ام و هربار سرنوشت محتوم نوشته هایم معدوم شدن بوده است، و چه حیف که با این دنیای دیجیتال از لذت سوزاندن دست نوشته های کاغذی هم محروم مانده ایم.

نظرات را بسته ام که فکر نکنید اجباری در نظر دادن وجود دارد، اما اگر حرفی در سینه تان سنگینی می کند در تماس با من بزنید. میخوانم و اگر امکانش را گذاشته باشید جواب میدهم.

پیوندها

شعر خوانی - میشود معجزه

يكشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۹:۳۱ ب.ظ

 

دریافت با کیفیت اصلی

 

می شود معجزه با چشم تو آغاز شود

کنج دیوار دلم پنجره ای باز شود

می شود حادثه ات حال مرا خوب کند

تلخی شعر مرا تلخی مطلوب کند

می شود باز بیایی و دچارم بکنی

 زخمی حادثه ی عشق و شکارم بکنی

بگذاری نفسم با نفست گرم شود

سختی عاطفه ات با قلمم نرم شود

حلقه ی دست تو در گردن من تنگ شود

رنگم از لمس نفس های تو پررنگ شود

می شود شانه ات آرام به دادم برسد

مثل آرامش حوّا که به آدم برسد

 تو بیا قصه ی ما قصه ی جاوید شود

قصه ی آنکه دلش را به تو بخشید شود

  

شاعر: علی نیاکوئی لنگرودی

۰۲/۰۲/۰۳
رهگذر دیوانه