زندگی...

رندی مانده بر دو راهی دریا و دایره

زندگی...

رندی مانده بر دو راهی دریا و دایره

هم عشق از آنسوی دگر سوی جنونت می کشد
گیرم که عاقل هم شدی زین رهگذر دیوانه جان
حسین منزوی

پیش از این هم بارها نوشته ام و هربار سرنوشت محتوم نوشته هایم معدوم شدن بوده است، و چه حیف که با این دنیای دیجیتال از لذت سوزاندن دست نوشته های کاغذی هم محروم مانده ایم.

نظرات را بسته ام که فکر نکنید اجباری در نظر دادن وجود دارد، اما اگر حرفی در سینه تان سنگینی می کند در تماس با من بزنید. میخوانم و اگر امکانش را گذاشته باشید جواب میدهم.

پیوندها

Cold feet

سه شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۲:۰۸ ب.ظ

یک قدمی پایان جایی است که اغلب ایستاده ام. بگذارید با یک مثال موضوع را شرح بدهم، مدتی میشود که سرگرم ساختن پرینتر سه بعدی هستم کلی قطعات ریز و درشت مکانیکی و الکترونیکی که باید میخریدم و سر همشان میکردم به علاوه سه تا نرم افزار جدید که باید یادشان میگرفتم، و همه اینها با صرف وقت و هزینه بالاخره انجام شد، حتی چند نمونه اولیه هم پرینت گرفتم و نتیجه رضایت بخش بود، البته نه آنگونه که منِ سخت گیر را قانع کند، اصلاحات کوچکی نیاز داشت تا به ایده آلم برسد، قطعات جدید را سفارش دادم و فقط یک روز دیگر زمان لازم دارد تا اصلاحات به طور کامل انجام شود، و الان دو ماه از رسیدن قطعات میگذرد و من همچنان آن یک روز زمان را صرفش نکردم.

و از این دست مسائل در زندگی ام کم نیست، درست در یک قدمی پایان خشکم میزند، خودم هم نمیدانم دقیقا چه مرگم است، شاید میترسم پایان بر خلاف آن چیزی که انتظارش را میکشم دلسردکننده باشد و بیهودگی وجودم را فرا بگیرد. و یا شاید تلاش برای رسیدن به چیزی از خود آن چیز برایم جذاب تر بوده است.

البته این را هم میدانم یک روز که این مسائل کاملا بیات بشوند بی هیچ شوقی آن یک قدم آخر را بی میدارم.

 

۰۲/۰۲/۰۵
رهگذر دیوانه